آقای محمود کریمی، دکتر علی سلطانی، آقای علی عبداللهی آرپناهی،
دوره 4، شماره 1 - ( 10-1403 )
چکیده
سابقه و هدف : پروژه های جنگلکاری در سال های اخیر ، اهمیت زیست محیطی و اقتصادی و اجتماعی فزاینده ای یافته اند و به عنوان شاخص کمی توسعه ، از مهمترین فعالیت های مطرح در سطح بین المللی می باشند. از آنجا که تشکیل یک جنگل طبیعی در مناطق خشک و نیمهخشک یک فرایند طولانی مدت و پیچیده میباشد، لذا احیاء دوباره یک جنگل تخریب شده در این مناطق کاری مشکل و نیازمند جنگلکاریاست. از آنجا که شرایط دشوار و طبیعت سخت، سبب کاهش جنگلها شده است، لذا این تحقیق قصد دارد تا ضمن ارائه تصویری از وضعیت موجود طرح های جنگلکاری با گونه بادامک (Amygdalus scoparia Spach.) در چهار منطقه ی بازفت مرکزی، وضعیت کمی و کیفی جنگلکاری را در این مناطق را با هم مقایسه نماید و سطح زندهمانی و سازگاری گونههای درختی و درختچهای کشت شده در منطقه بازفت مرکزی درههای اطراف رودخانه بازفت را محک زند.
مواد و روش ها: در این تحقیق مراکز قطعات نمونه 4 آری (20 ×20 متر) به روش کاملا تصادفی در مناطق پیاده شدند، در مجموع ۱۵۳ پلات وجود داشت و در هر قطعه نمونه مشخصههای کمی نظیر متوسط مساحت تاج نهال ها، متوسط ارتفاع و مشخصههای کیفی نظیر شادابی و از همه مهمتر زندهمانی برآورد شد. از برآوردگر Kaplan-Meier استفاده شد تا برآوردی از تابع پراکنش بقا (Survival Distribution Function) ، متوسط نرخ بقا و ریسک خشک شدن در هر منطقه مورد جنگلکاری به دست آید. آزمونهای یکسانی تابع بقا مرتبط با این برآوردگر نیز برای اطمینان از تفکیک احتمالی مناطق بادامککاری شده انجام شد. تجزیه واریانس با نظرگرفتن عوامل طبقهبندی شده منطقه (در چهار طبقه)، زمان کشت (در چهار طبقه: ١٣٨٥، ٨٦، ٨٧ و ٨٩)، جبهه (در چهار طبقه: چهار جهت اصلی)، شیب (در ۲ طبقه: بیش از 25 درصد و کمتر از آن)، ارتفاع از سطح دریا و تراکم نهال اولیه انجام شد. مقادیر میانگین توسط آزمون Tukey مقایسه شدند.
یافته ها: نتایج مقایسه نرخ بقا نشان داد که در یک فاصله مکانی اندک، تفاوت بالایی در جنگلکاریهای با یک گونه درختی مشاهده میشود. بیشترین نرخ بقا پس از یک دهه 88/0 و کمترین آنها 64/0 بود. دو آزمون یکسانی تابع بقا Log-rank و Wilcoxon نشان دادند که بین مناطق جنگلکاری شده با گونه بادامک تفاوت معنیداری وجود دارد. مدل ریسک نسبی کاکس Cox Proportional Hazards Model با استفاده از آماره Wald و استفاده از عوامل توپوگرافی (شیب، جبهه و ارتفاع از سطح دریا) به عنوان کوواریانس نشان داد که بالاترین نسبت ریسک کشت بادامک در جبهههای غربی و شمالی و سپس مناطق با شیب کم بدست آمد.
نتیجه گیری: بین مناطق جنگلکاری شده با گونه بادامک تفاوت معنی داری وجود داشت. بر اساس متوسط مساحت تاج، ارتفاع و شادابی درختان، دامنههای جنوبی کاملا مناسب کشت بادامک و دامنههای غربی و شمالی نامناسب بودند. بقیه عوامل توپوگرافی که احتمالا بر موفقیت بادامککاری در بازفت اثرگذار بودند (شیب و ارتفاع از سطح دریا) اثر معنیدار چندانی بر نتیجه نهایی جنگلکاریهای بادامک نداشتند.