درخت ارغوان از جمله گونههای باارزش جنگلهای زاگرس است. امروزه بهدلیل زیبایی خاص این گونه در جنگلکاریها جایگاه ویژهای پیدا کرده است. در این راستا، بهبود وضعیت جوانهزنی بذر راهکاری مناسب برای بهبود وضعیت کمی و کیفی نهالهای تولیدی در نهالستانها و بنابراین استقرار جنگلکاری است. در این مطالعه صفات جوانهزنی بذر و زندهمانی نهال گونه ارغوان در تیمارهای مختلف خاک در نهالستان ایوان در استان ایلام بررسی شد. آزمایش در قالب طرح کاملاً تصادفی با چهار تیمار و 120 گلدان برای هر تیمار انجام شد. سه بذر در هر گلدان پلاستیکی در تیمارهای مختلف خاک شامل: خاک شاهد، خاک شاهد-کود دامی (1:5)، خاک شاهد- خاک برگ (5: 1) و خاک شاهد- کود دامی- خاک برگ (1:1:5) کاشته شد. بر اساس تحلیل واریانس یکطرفه اختلاف آماری معنیداری بین تیمارهای خاک از نظر بیشینه میانگین جوانهزنی روزانه، درصد جوانهزنی و قدرت جوانهزنی مشاهده شد. در حالی که اختلاف معنیداری بین سایر خصوصیات جوانهزنی در بین تیمارهای خاک وجود نداشت. بیشترین میزان درصد جوانهزنی، میانگین جوانهزنی روزانه و قدرت جوانهزنی در تیمار شاهد- کود دامی- خاک برگ به دست آمد. از نظر زمانی، زندهمانی نهالها از شهریورماه تا اسفندماه روند نزولی داشت. نتایج نشان داد که همبستگی معنیداری بین میانگین جوانهزنی روزانه و ترکیبات مختلف خاک وجود دارد. بهطور کلی میتوان نتیجه گرفت که جوانهزنی و زندهمانی گونه ارغوان در نهالستان میتواند با استفاده از ترکیبات آلی بهبود پیدا کند.
هدف اصلی این پژوهش شناسایی و تحلیل موانع مشارکت بهرهبرداران محلی در طرحهای حفاظت از جنگلها و مراتع شهرستان گیلانغرب است. این پژوهش از نوع تحقیقات کاربردی است که به شیوه پیمایشی انجامشده است. جامعه آماری این تحقیق شامل 240 نفر از خانوارهای بهرهبردار جنگل شهرستان گیلانغرب در روستاهای کلاه دراز علیا، وسطی و سفلی بودند که از این تعداد بر اساس جدول تعیین حجم نمونه کرجسی- مورگان تعداد 144 نفر بهعنوان حجم نمونه تعیین و به شیوه تصادفی انتخاب شدند. بهمنظور گردآوری دادهها از پرسشنامه استفاده شد. وضعیت پایایی پرسشنامه از طریق محاسبه ضریب آلفای کرونباخ بررسی شد که مقدار آن برای بخشهای مختلف پرسشنامه بهطور میانگین در حد مناسب و قابلقبول بهدست آمد (737/0=α) روایی پرسشنامه نیز با بهرهگیری از نظرات تعدادی از اعضای هیئتعلمی دانشگاه در رشته توسعه روستایی و کارشناسان منابع طبیعی شهرستان گیلانغرب مورد بررسی و تأیید قرار گرفت. برای تحلیل دادهها از تحلیل عاملی با استفاده از نرمافزار SPSS استفاده شد. در این تحقیق چهار مانع اثرگذار در فرایند مشارکت بهرهبرداران محلی در طرحهای حفاظت از جنگل شناسایی شد. بر اساس نتایج، موانعی نظیر شرایط فرهنگی- اجتماعی، وضعیت اقتصادی، عوامل سازمانی و ویژگیهای آموزشی بر فرایند مشارکت مردم محلی در طرحهای حفاظت جنگلها مؤثر شناخته شدند. همچنین مشخص شد که موانع فرهنگی- اجتماعی دارای بیشترین میزان تأثیر بر عدم مشارکت مردم محلی در طرحهای حفاظت از جنگلها میباشد.
بهمنظور بررسی تأثیر دمای نگهداری، نوع و غلظت هورمونی بر پارامترهای جوانهزنی و رشد اولیه بذرهای ذخیره شده کاج سیاه (Pinus nigra var. caramanica)، آزمایشی بهصورت فاکتوریل سه عاملی در قالب طرح کاملاً تصادفی با سه تکرار انجام شد. بذرها به مدت سه سال در دو شرایط دمایی (یخچال با دمای C ◦ 4 و اتاق با دمای C◦ 25-20) نگهداری و در محلولهای هورمونی اسید جیبرلیک (GA3) و بنزیل آمینوپورین (BAP) با غلظتهای 0، 50، 100 و 200 میلیگرم در لیتر به مدت 24 ساعت آغشته شدند و سپس به مدت 40 روز در ژرمیناتور (دمای C◦20) نگهداری شدند. بهطور کلی، هر دو محلول هورمونی موجب بهبود مشخصههای جوانهزنی در مقایسه با شاهد شدند. بزرگترین اندازه درصد جوانهزنی، سرعت جوانهزنی، قدرت جوانهزنی، طول گیاهچه، وزن خشک گیاهچه و شاخص بنیه در بذرهای نگهداری شده در یخچال به غلظتهای 200 میلیگرم در لیتر GA3 و 50 میلیگرم در لیتر BAP، و در بذرهای نگهداری شده در اتاق به غلظتهای 200 میلیگرم در لیتر BAP و 50 میلیگرم در لیتر GA3 اختصاص داشت. از نتایج این تحقیق استنتاج گردید که در صورت محدودیت وجود سردخانه در نهالستانهای مناطق نیمخشک و نیممرطوب، میتوان اقدام به نگهداری بذر این زیر گونه حداقل به مدت سه سال در محیط اتاق نمود.
هدف این تحقیق، بررسی تنوع گونههای درختی در جنگلهای حفاظتی منطقه چارطاق اردل بود. بدین منظور 50 هکتار از جنگلهای منطقه به صورت منظم تصادفی با قطعات نمونه دایرهای 10 آری (50 قطعه نمونه) آماربرداری شد. در داخل هر قطعه نمونه تعداد درختان و نوع گونههای درختی اندازهگیری و یادداشت شد. برای برآورد تنوع گونههای درختی از شاخصهای شانون-وینر، سیمپسون، مکآرتور و هیل، برای محاسبه یکنواختی از شاخص اسمیت- ویلسون و برای محاسبه غنای گونهای نیز از شاخص مارگالف استفاده شد. همچنین مقدار اهمیت گونهها نیز محاسبه شد. بررسی گونههای درختی منطقه مورد مطالعه نشان داد که 7 گونه درختی شامل ون (Fraxinus rotundifolia Mill.)، ارس (Juniperus polycarpos C. Koch)، محلب (Cerasus mahaleb (L.) Mill.)، بلوط (Quercus brantii var. persica)، بنه (Pistacia mutica Fischer)، کیکم (Acer monspessulanum subsp. cinerascens) و بید (Salix persica Boiss.) در این منطقه وجود دارد. مقدار شاخصهای تنوع شانون-وینر، سیمپسون، مکآرتور و هیل به ترتیب برابر با برابر با 23/1، 58/0، 40/2 و 16/2 به دست آمد. همچنین شاخصهای مارگالف و اسمیت-ویلسون نشان دادند که غنا و یکنواختی منطقه برابر با 84/0 و 77/0 است. نتایج مقدار اهمیت گونهها نیز نشان داد که بیشترین مقدار مربوط به گونه ون (63/188 درصد) و کمترین مقدار مربوط به گونه بید (59/17 درصد) است. بنابراین میتوان حفاظت از عرصههای جنگلی را بهعنوان شیوهای مناسب برای افزایش شاخصهای تنوع گونهای معرفی کرد.
ویژگیهای ریختاری گیاهان که به طور گسترده در مطالعات سیستماتیک مورد استفاده قرار میگیرد تحت تأثیر خصوصیات ارثی و عوامل محیطی قرار میگیرد. در طبقهبندی گونههای جنس بلوط بهویژه گونه برودار اختلاف نظر زیادی بین سیستماتیکدانان وجود دارد، ارتفاع از سطح دریا یکی از عوامل مهم تأثیرگذار بر عوامل محیطی است. با توجه به اهمیت مطالب فوق، تعداد 400 نمونه برگی از 40 پایه درختی در منطقه آرمرده، در محدوده رنج ارتفاعی این گونه از 1580 تا 1844 متر از سطح دریا برداشت شدند. سپس تعداد 29 صفت کمی و کیفی از برگ اندازهگیری و محاسبه شدند. نتایج نشان داد که مقادیر صفات دندانه راست و چپ برگ و شکل پهنک در ارتفاع پایین کمتر از ارتفاع بالا بودند، همچنین صفت زاویه قاعده دارای همبستگی منفی و معنیدار و صفات تعداد دندانه چپ و راست، تعداد رگبرگ چپ و راست و شکل پهنک دارای همبستگی مثبت و معنیدار با ارتفاع از سطح دریا بودند. در دو طبقه ارتفاعی، شکل نوک برگ و زاویه رگبرگ اصلی و فرعی کمترین شکلپذیری را نسبت به شرایط محیطی از خود نشان دادند. پایهها براساس تجزیه خوشهای در سه کلاسه مختلف قرار گرفتند و صفات جداکننده این خوشهها حداکثر عرض پهنک، مساحت برگ، زاویه سینوسی و طول دندانه بودند. با توجه به اینکه صفات جداکننده پایههای درختی با ارتفاع از سطح دریا رابطهای ندارند، بنابراین بهنظر میرسد که اگرچه برخی تغییرات حاصل پاسخ فیزیولوژیک برگ به نوسانات محیطی میباشد، اما محتمل است وقوع لقاح بینگونهای و درونگونهای موجب تفکیک این پایهها از هم شده باشد.
زوال بلوط پدیده پیچیده چندعاملهای است که جنگلهای بلوط در اکثر نقاط دنیا و ایران با آن روبرو هستند. بهمنظور بررسی نقش توپوگرافی و برخی خصوصیات خاک در پدیده مرگ و میر درختی رخداده در جنگلهای بلوط ایرانی، منطقه جنگلی شلم واقع در شمال استان ایلام انتخاب گردید. منطقه مورد مطالعه به 20 واحد همگن از نظر توپوگرافی تقسیم شد. در هر واحد همگن 3 پلات دایرهای 1/0 هکتاری بهمنظور اندازهگیری میزان مرگ و میر درختی بهصورت تصادفی منظم پیاده و یک پروفیل برای اندازهگیری برخی خصوصیات فیزیکی و شیمیایی خاک (بافت، درصد رطوبت، درصد آهک، درصد مواد آلی و مقدار نیتروژن به تفکیک هر افق و عمق خاک) حفر گردید. در هر پلات قطر برابر سینه، قطر حداقل و حداکثر تاج درختان، درصد خشکیدگی تاج، مبدأ پایهها و فرم رویشی آنها به تفکیک گونه و متغیرهای رویشگاهی اندازهگیری و ثبت شد. نتایج نشان داد که بهطور متوسط 7/15 درصد از موجودی جنگل کاهشیافته که 65/97 درصد آن متعلق به گونه بلوط ایرانی بوده است. نتایج رگرسیون خطی چندگانه و آنالیز RDA نشان داد که مرگ و میر درختی متأثر از ارتفاع از سطح دریا و تا حدودی جهت جغرافیایی بود؛ اما شیب دامنه تأثیر معنیداری نشان نداد. بیشترین میزان مرگ و میر درختی در طبقههای ارتفاعی بالا و جهتهای جنوبی و غربی بود. همچنین تجزیه واریانس رگرسیونی و آنالیز RDA نشان داد که مرگ و میر درختی متأثر از عمق و بافت خاک است. بهطوریکه بیشترین میزان مرگ و میر درختی در خاکهای با عمق کمتر و درصد شن کمتر و سیلت بالاتر بود. نتیجهگیری شد که توپوگرافی و خاک نقش مؤثری در مرگومیر درختان و گسترش خشکیدگی در سطح جنگلهای زاگرس دارند. شناسایی شرایط حاد از نظر توپوگرافی و خاک در این جنگلها میتواند در مدیریت خشکیدگی درختی راهگشا و سودمند باشد.
شوری یکی از تنشهای محیطی در جهان و به خصوص در مناطق خشک و بیابانی است که سبب کاهش تولیدات گیاهی میگردد و انتخاب گیاهان مقاوم به شوری در تمام مراحل زندگی بهویژه جوانهزنی اهمیت خاصی دارد. این تحقیق با هدف بررسی اثر مبدأ بذر بر خصوصیات جوانهزنی و صفات مورفولوژیکی در دوره نونهالی گونه ارژن (Amygdalus elaegnifolia) تحت تنش شوری در شرایط آزمایشگاه انجام شد. آزمایش به صورت فاکتوریل در قالب طرح کاملاً تصادفی در سه تکرار انجام گرفت. مبداء بذر به عنوان فاکتور اول (شامل مبدأ سمیرم، کازرون و فریدونشهر) و تیمار شوری در چهار سطح (0، 5/1، 3، 5 دسی زیمنس بر متر) با استفاده از نمک کلریدسدیم به عنوان فاکتور دوم در نظر گرفته شد. صفات نرخ جوانهزنی، سرعت جوانهزنی، بنیه بذر، طول ساقهچه، طول ریشهچه، وزنتر ساقهچه، وزنتر ریشهچه، وزن خشک ساقهچه، وزن خشک ریشهچه، تعداد برگ و نسبت طول ریشهچه به طول ساقهچه اندازهگیری شد. نتایج آنالیز واریانس و مقایسات میانگین نشان داد شوری باعث ایجاد اختلاف معنیدار در اکثر صفات مورد بررسی گونه ارژن شد. در تیمار شاهد اختلاف بین مبداءهای مورد مطالعه معنیدار بود اما اثر مبداء بذر در سطوح دیگر شوری معنیدار نبود. به طورکلی در شرایط غیرشور (تیمار شاهد)، بهترین مبداء از بین مبداء های مورد بررسی، فریدونشهر بود.
اهمیت پوشش گیاهی بهعنوان یک عامل پویا و مؤثر بر شرایط زیستی ایجاب میکند که همواره اطلاعات کمی و کیفی دقیقی از تغییرات آن در بازههای زمانی کوتاهمدت تهیه شود. در این مطالعه باهدف پایش و پیشبینی تراکم پوشش حوضه آبخیز ونیت سفلی در استان ایلام، از شاخص گیاهی NDVI و تصاویر ماهواره لندست متعلق به سالهای 1988 و 2007 استفاده و نقشههای تراکم پوشش گیاهی در سه طبقه فاقد پوشش، تنک و دارای پوشش گیاهی متراکم تهیه شد. مقایسه وسعت طبقات تراکم پوشش گیاهی نشان داد که وسعت اراضی بدون پوشش به میزان 8/1158 هکتار افزایش و وسعت اراضی با پوشش گیاهی تنک و متراکم به ترتیب 8/360، 9/797 هکتار کاهشیافته است. همچنین بررسی تغییرات تراکم پوشش گیاهی حاکی از آن است که از وسعت طبقات با پوشش گیاهی تنک و متراکم به ترتیب 4/1233 و 4/210 هکتار به طبقه اراضی بدون پوشش گیاهی تبدیلشده است. همچنین 2/246 و 8/38 هکتار از وسعت اراضی بدون پوشش به ترتیب به اراضی با پوشش گیاهی تنک و متراکم تبدیلشده است. مدل مارکوف و سلولهای خودکار در پیشبینی تغییرات تراکم پوشش گیاهی منطقه نشان داد که بیشترین و کمترین احتمال انتقال به اراضی فاقد پوشش گیاهی به ترتیب در اراضی با تراکم پوشش گیاهی تنک (5059/0) و متراکم (1023/0) دیده میشود. در نهایت با فرض ادامه روند کنونی، نقشه تراکم پوشش گیاهی حوضه آبخیز موردنظر برای سال 2020 پیشبینی گردید. این نقشه نشان میدهد در آیندهای نزدیک اراضی فاقد پوشش گیاهی سطحی معادل 87 درصد این منطقه را به خود اختصاص خواهند داد در حالی که در سال 1988 و 2007 به ترتیب 62 درصد و 71 درصد اراضی بدون پوشش گیاهی بوده است.
در بومسازههای جنگلی، تجزیه لاشبرگ مهمترین راه ورود عناصر غذایی به خاک است و قابلیت در دسترس بودن عناصر غذایی خاک به میزان زیادی ناشی از پویایی عناصر غذایی و تجزیه لاشبرگ در جنگل است. این تحقیق با هدف ارزیابی پویایی عناصر غذایی و تجزیه لاشبرگ در جنگلهای زاگرس شمالی با استفاده از روش کیسه لاشبرگ به مدت 180 روز در جنگل هواره خول واقع در شهرستان بانه انجام گرفت. در این مطالعه کیسه لاشبرگها در فواصل زمانی 30، 60، 120 و 180 روز جمعآوری شده و اندازهگیری نرخ تجزیه و ترکیبات شیمیایی لاشبرگها نظیر نیتروژن، کربن، فسفر، پتاسیم و کلسیم انجام گرفت. نتایج نشان داد که بین نرخ تجزیه با کیفیت اولیه لاشبرگها و همچنین نسبتهای کیفی C:N و C:P همبستگی معنیداری وجود نداشت. با توجه به درجهبندی کیفی لاشبرگها بر اساس مقدار نیتروژن در تحقیق حاضر مقدار میانگین نیتروژن ویول 37/1 درصد به دست آمد؛ بنابراین میتوان گونه بلوط ویول را در گروه متوسط قرار داده و جزو گونههای اصلاحکننده خاک بهحساب آورد. در لاشبرگ مورد مطالعه فسفر و نیتروژن عملکرد مشابهی داشته بهطوری که غلظت آنها در طول زمان افزایش یافته بود (به ترتیب 27/7 و 38/30 میلیگرم بر گرم) اما عناصر کلسیم، پتاسیم و منیزیم نیز معمولاً با کاهش در غلظت مواجه شده بودند. غلظت عناصر غذایی لاشبرگ بلوط ویول در منطقه مورد مطالعه نیز بهصورت Ca>N>P>K> Mg بود.در بومسازههای جنگلی، تجزیه لاشبرگ مهمترین راه ورود عناصر غذایی به خاک است و قابلیت در دسترس بودن عناصر غذایی خاک به میزان زیادی ناشی از پویایی عناصر غذایی و تجزیه لاشبرگ در جنگل است. این تحقیق با هدف ارزیابی پویایی عناصر غذایی و تجزیه لاشبرگ در جنگلهای زاگرس شمالی با استفاده از روش کیسه لاشبرگ به مدت 180 روز در جنگل هواره خول واقع در شهرستان بانه انجام گرفت. در این مطالعه کیسه لاشبرگها در فواصل زمانی 30، 60، 120 و 180 روز جمعآوری شده و اندازهگیری نرخ تجزیه و ترکیبات شیمیایی لاشبرگها نظیر نیتروژن، کربن، فسفر، پتاسیم و کلسیم انجام گرفت. نتایج نشان داد که بین نرخ تجزیه با کیفیت اولیه لاشبرگها و همچنین نسبتهای کیفی C:N و C:P همبستگی معنیداری وجود نداشت. با توجه به درجهبندی کیفی لاشبرگها بر اساس مقدار نیتروژن در تحقیق حاضر مقدار میانگین نیتروژن ویول 37/1 درصد به دست آمد؛ بنابراین میتوان گونه بلوط ویول را در گروه متوسط قرار داده و جزو گونههای اصلاحکننده خاک بهحساب آورد. در لاشبرگ مورد مطالعه فسفر و نیتروژن عملکرد مشابهی داشته بهطوری که غلظت آنها در طول زمان افزایش یافته بود (به ترتیب 27/7 و 38/30 میلیگرم بر گرم) اما عناصر کلسیم، پتاسیم و منیزیم نیز معمولاً با کاهش در غلظت مواجه شده بودند. غلظت عناصر غذایی لاشبرگ بلوط ویول در منطقه مورد مطالعه نیز بهصورت Ca>N>P>K> Mg بود.در بومسازههای جنگلی، تجزیه لاشبرگ مهمترین راه ورود عناصر غذایی به خاک است و قابلیت در دسترس بودن عناصر غذایی خاک به میزان زیادی ناشی از پویایی عناصر غذایی و تجزیه لاشبرگ در جنگل است. این تحقیق با هدف ارزیابی پویایی عناصر غذایی و تجزیه لاشبرگ در جنگلهای زاگرس شمالی با استفاده از روش کیسه لاشبرگ به مدت 180 روز در جنگل هواره خول واقع در شهرستان بانه انجام گرفت. در این مطالعه کیسه لاشبرگها در فواصل زمانی 30، 60، 120 و 180 روز جمعآوری شده و اندازهگیری نرخ تجزیه و ترکیبات شیمیایی لاشبرگها نظیر نیتروژن، کربن، فسفر، پتاسیم و کلسیم انجام گرفت. نتایج نشان داد که بین نرخ تجزیه با کیفیت اولیه لاشبرگها و همچنین نسبتهای کیفی C:N و C:P همبستگی معنیداری وجود نداشت. با توجه به درجهبندی کیفی لاشبرگها بر اساس مقدار نیتروژن در تحقیق حاضر مقدار میانگین نیتروژن ویول 37/1 درصد به دست آمد؛ بنابراین میتوان گونه بلوط ویول را در گروه متوسط قرار داده و جزو گونههای اصلاحکننده خاک بهحساب آورد. در لاشبرگ مورد مطالعه فسفر و نیتروژن عملکرد مشابهی داشته بهطوری که غلظت آنها در طول زمان افزایش یافته بود (به ترتیب 27/7 و 38/30 میلیگرم بر گرم) اما عناصر کلسیم، پتاسیم و منیزیم نیز معمولاً با کاهش در غلظت مواجه شده بودند. غلظت عناصر غذایی لاشبرگ بلوط ویول در منطقه مورد مطالعه نیز بهصورت Ca>N>P>K> Mg بود.
بهمنظور بررسی عوامل مؤثر در میزان آلودگی درختچههای بادامکوهی به سوسک چوبخوار در جنگلهای بنه-بادام در منطقه حفاظتشده باغ شادی یزد، تعداد 80 قطعه نمونه 1000 مترمربعی بهصورت تصادفی-سیستماتیک تعبیه شد و متغیرهایی شامل قطر برابر سینه، قطر متوسط تاج درختان، فرم درختان، نوع گونههای همراه، درصد خشکیدگی تاج، درصد آلودگی درختان بادامکوهی به سوسک چوبخوار به همراه موقعیت مکانی قطعات نمونه اندازهگیری و ثبت شد. نتایج نشان داد که آلودگی درختان بادامکوهی به سوسک چوبخوار همبستگی مثبت با خشکیدگی درختان بادام و حضور گیاه نیمهانگل موخور و همبستگی منفی با تعداد جست این درختان دارد. آلودگی درختان بادامکوهی به سوسک چوبخوار همچنین همبستگی مثبت و معنیداری با تراکم کل درختان بادامکوهی، تراکم و تاج پوشش کل گونههای همراه، تعداد درختان بادامکوهی خشکشده و همبستگی منفی و معنیدار با درصد شیب قطعه نمونه دارد؛ بنابراین نتیجهگیری شد که این آفت رویشگاههای متراکمتر، با تاج پوشش بیشتر، شیب کمتر و درختانی با تعداد جست کمتر را برای لانهسازی انتخاب میکند. به نظر میرسد جوانسازی تودهها و حذف درختان آفتزده و ضعیف بتواند به کنترل آفت سوسک چوبخوار در این منطقه کمک کند.
سابقه و هدف: شناخت الگوی مکانی گونههای درختی در زندگی اجتماعیشان میتواند استفادههای زیادی از جنبههای اکولوژی و جنگلشناسی کاربردی بهمنظور مدیریت بهینه آنها داشته باشد. بهمنظور بررسی الگوی مکانی گونههای درختی بلوط ایرانی و بنه در ارتباط با فرم توده و عوامل توپوگرافی، منطقه جنگلی مانشت در شمال استان ایلام انتخاب شد.
مواد و روشها: در این تحقیق، تعداد 75 قطعه نمونه مستطیلی شکل 2000 مترمربعی به طور منظم تصادفی در سطح منطقه جنگلی منطقه مورد مطالعه پیاده شد. در داخل قطعه نمونهها تعداد پایههای درختی به تفکیک گونه و مشخصات رویشگاهی اندازهگیری و ثبت گردید. شاخصهای پراکنش استفاده شده برای بررسی الگوی پراکنش شامل موریسیتا، استاندارد موریسیتا، گرین، لوید و نسبت واریانس به میانگین بود. محاسبه شاخصهای کمی بر اساس فرمولهای محاسباتی مربوطه در نرم افزار Ecological methodology انجام گرفت. همچنین کارایی شاخصهای کمی از نظر دقت مورد بررسی و مقایسه قرار گرفت. آنالیز آماری دادهها به کمک نرمافزار SPSS انجام شد یافته ها: نتایج نشان داد که در گونه بلوط مقادیر شاخصهای پراکنش عمومی، موریسیتا و لوید و در گونه بنه شاخصهای موریسیتا، گرین و لوید در فرم دانه و شاخه زاد بیشتر از فرم شاخه و دانه زاد بود. در هر دو گونه بلوط ایرانی و بنه مقادیر تمام شاخصهای مورد مطالعه ضمن نشان دادن الگوی کپهای، با افزایش ارتفاع از سطح دریا افزایش یافت و بیشترین مقدار شاخصها در طبقه ارتفاعی 2300-2100 متر از سطح دریا بود. در مورد گونه بلوط مقادیر شاخصهای پراکنش مورد مطالعه با افزایش شیب دامنه افزایش داشته و بیشترین مقدار آنها در طبقه شیب بیش از 60 درصد وجود داشت. همچنین در گونه بنه بیشترین مقدار شاخصها در طبقه شیب 60-30 درصد بود و الگوی مکانی در طبقات شیب 30-0 و 60-30 درصد به صورت کپهای و در طبقه شیب تند به صورت یکنواخت بود. در گونه بلوط مقادیر تمام شاخصهای پراکنش و در گونه بنه مقدار شاخصهای موریسیتا و لوید در جهت جنوبی بیشترین بود. نتایج بررسی دقت شاخصها نشان داد که برای گونه بلوط شاخصهای موریسیتا و استاندارد موریسیتا و برای گونه بنه شاخصهای گرین و استاندارد موریسیتا بیشترین دقت را داشتند. نتیجه گیری: نتیجهگیری شد که مقادیر شاخصهای کمی پراکنش (به ویژه شاخصهای دقیقتر) تحت تأثیر عوامل محیطی تغییر کرده و میتوان از چگونگی تغییرات مقادیر آنها در مطالعات دینامیکی جنگل و تفسیر تغییرات پیش آمده در جنگلها سود جست.
سابقه و هدف: هدف از اجرای این تحقیق بررسی اثر تیمارهای مختلف تراکم کشت و نوبت برش بر محصولدهی صنوبرکاریهای سپیدار تاج بسته (کبوده) (Populus alba L.) در منطقه شرق روستای دهچشمه از توابع شهرستان فارسان بود.
مواد و روشها: منطقهی با مساحت حدود 5 هکتارتقسیمشده به 12 کرت کمابیش با وسعت یکسان و مسطح تقسیم شد. کرتها به دو دسته کرتهای با درختان جوان (6 تا 7 سال) و کرتهای با درختان مسن (15تا 18 سال) به طور مجزا و در کنار هم تقسیم شدند. این کرتها بسته به اینکه درختانشان تاکنون برش نخورده بودند (برش صفر) و یا در مرتبه برش اول و دوم بودند (برشهای یک و دو) و آیا در کرتهای کم تراکم یا متراکم روییدهاند تقسیمبندی شدند. با پلات اندازی، خصوصیات درختان و تعداد جستهایشان اندازهگیری شدند. عرض دوایر سالیانه درختان افتاده از هر پلات نیز به روش عکسبرداری اندازهگیری شد.
یافتهها: آنالیز واریانس در قالب طرح اسپیلت پلات با درنظر گرفتن سن درختان به عنوان بلوک نشان داد که درختان روییده در کرتهای با برش شماره یک به طور معنیداری قطربرابر سینه، ارتفاع و تاجپوشش و حجم سرپای بیشتری نسبت به درختان بدون برش و یا دوبار برش خورده داشتند. بیشترین تعداد جست متعلق به درختان دوبار برش خورده و بیشترین نسبت ارتفاع تاج به ارتفاع درخت متعلق به درختان دوبار برش خورده و بدون برش بودند. همچنین نتایج نشان دادند که درختان سپیدار روییده در کرتهای با تراکم کم به طورمعنیداری اندازهها و حجم بیشتری نسبت به درختان روییده در کرتهای متراکم داشتند. آنالیز منحنیهای افزایش متوسط سالیانه (MAI) و افزایش سالیانه جاری (CAI) و محل برخورد این دو منحنی به عنوان سن بهرهبرداری بیولوژیک نشان داد که براساس عامل تراکم کشت، درختان کشت شده در کرتهای غیرمتراکم (تیمار برتر) سن دوره بهرهبرداری زیستی 1/12 سال؛ و براساس عامل شماره برش، درختان قرار گرفته در نوبت برش اول (تیمار برتر) سن دوره بهرهبرداری زیستی 0/13 سال را داشتهاند.
نتیجهگیری: به طورکلی نتیجهگیری میشود که درختان سپیدار در قطب کشت صنوبر استان چهارمحال و بختیاری در تراکمهای کمتر 100 اصله در آر و با یک بار برش برای ۵/۱۲ سال کشت و نگهداری شوند.
سابقه و هدف : پروژه های جنگلکاری در سال های اخیر ، اهمیت زیست محیطی و اقتصادی و اجتماعی فزاینده ای یافته اند و به عنوان شاخص کمی توسعه ، از مهمترین فعالیت های مطرح در سطح بین المللی می باشند. از آنجا که تشکیل یک جنگل طبیعی در مناطق خشک و نیمهخشک یک فرایند طولانی مدت و پیچیده میباشد، لذا احیاء دوباره یک جنگل تخریب شده در این مناطق کاری مشکل و نیازمند جنگلکاریاست. از آنجا که شرایط دشوار و طبیعت سخت، سبب کاهش جنگلها شده است، لذا این تحقیق قصد دارد تا ضمن ارائه تصویری از وضعیت موجود طرح های جنگلکاری با گونه بادامک (Amygdalus scoparia Spach.) در چهار منطقه ی بازفت مرکزی، وضعیت کمی و کیفی جنگلکاری را در این مناطق را با هم مقایسه نماید و سطح زندهمانی و سازگاری گونههای درختی و درختچهای کشت شده در منطقه بازفت مرکزی درههای اطراف رودخانه بازفت را محک زند.
مواد و روش ها: در این تحقیق مراکز قطعات نمونه 4 آری (20 ×20 متر) به روش کاملا تصادفی در مناطق پیاده شدند، در مجموع ۱۵۳ پلات وجود داشت و در هر قطعه نمونه مشخصههای کمی نظیر متوسط مساحت تاج نهال ها، متوسط ارتفاع و مشخصههای کیفی نظیر شادابی و از همه مهمتر زندهمانی برآورد شد. از برآوردگر Kaplan-Meier استفاده شد تا برآوردی از تابع پراکنش بقا (Survival Distribution Function) ، متوسط نرخ بقا و ریسک خشک شدن در هر منطقه مورد جنگلکاری به دست آید. آزمونهای یکسانی تابع بقا مرتبط با این برآوردگر نیز برای اطمینان از تفکیک احتمالی مناطق بادامککاری شده انجام شد. تجزیه واریانس با نظرگرفتن عوامل طبقهبندی شده منطقه (در چهار طبقه)، زمان کشت (در چهار طبقه: ١٣٨٥، ٨٦، ٨٧ و ٨٩)، جبهه (در چهار طبقه: چهار جهت اصلی)، شیب (در ۲ طبقه: بیش از 25 درصد و کمتر از آن)، ارتفاع از سطح دریا و تراکم نهال اولیه انجام شد. مقادیر میانگین توسط آزمون Tukey مقایسه شدند.
یافته ها: نتایج مقایسه نرخ بقا نشان داد که در یک فاصله مکانی اندک، تفاوت بالایی در جنگلکاریهای با یک گونه درختی مشاهده میشود. بیشترین نرخ بقا پس از یک دهه 88/0 و کمترین آنها 64/0 بود. دو آزمون یکسانی تابع بقا Log-rank و Wilcoxon نشان دادند که بین مناطق جنگلکاری شده با گونه بادامک تفاوت معنیداری وجود دارد. مدل ریسک نسبی کاکس Cox Proportional Hazards Model با استفاده از آماره Wald و استفاده از عوامل توپوگرافی (شیب، جبهه و ارتفاع از سطح دریا) به عنوان کوواریانس نشان داد که بالاترین نسبت ریسک کشت بادامک در جبهههای غربی و شمالی و سپس مناطق با شیب کم بدست آمد.
نتیجه گیری: بین مناطق جنگلکاری شده با گونه بادامک تفاوت معنی داری وجود داشت. بر اساس متوسط مساحت تاج، ارتفاع و شادابی درختان، دامنههای جنوبی کاملا مناسب کشت بادامک و دامنههای غربی و شمالی نامناسب بودند. بقیه عوامل توپوگرافی که احتمالا بر موفقیت بادامککاری در بازفت اثرگذار بودند (شیب و ارتفاع از سطح دریا) اثر معنیدار چندانی بر نتیجه نهایی جنگلکاریهای بادامک نداشتند.
سابقه و هدف: لازمهی حفاظت و احیا جنگلها، داشتن شناخت و آگاهی از خصوصیات رویشگاهی و نیازهای رویشگاهی گونههای مختلف جنگلی میباشد. بنابراین تعیین خصوصیات خاکی از عوامل مهم و ضروری در تعیین نیازهای رویشگاهی گونههای مختلف میباشد. این تحقیق با هدف درک بهتر نیازهای رویشگاهی گونه شن در استان چهار محال و بختیاری و همچنین تعیین مهمترین خصوصیات فیزیکیوشیمیایی خاک موثر بر پراکنش این گونه انجام شده است.
مواد و روشها: جهت انجام این تحقیق چهار منطقه شامل گزستان (ارتفاع از سطح دریا 1792 متر)، صمصامی (ارتفاع از سطح دریا 2210 متر)، کوهرنگ (ارتفاع از سطح دریا 2215 متر) و اردل (ارتفاع از سطح دریا 1531 متر) در استان چهارمحال و بختیاری انتخاب شدند در این مناطق نمونههای خاک از عمق 30-0 سانتیمتری در زیر سایهانداز درختان برداشت شدند. خصوصیات فیزیکی و شیمیایی خاک شامل ازت، پتاسیم قابل جذب، ماده آلی خاک، اسیدیته، هدایت الکتیریکی و بافت خاک تعیین گردید. همچنین ویژگیهای رویشی (قطر، ارتفاع، قطر تاج) نیز اندازهگیری شد. ویژگیهای شیمیایی و فیزیکی خاک در مناطق مورد مطالعه با استفاده از آزمون تجزیه واریانس یک طرفه مورد ارزیابی قرار گرفت. همچنین با استفاده از آزمون CCA (تحلیل تطبیقی متعارف) مهمترین خصوصیات فیزیکی و شیمیایی خاک موثر در پراکنش گونه شن مشخص شد.
یافتهها: نتایج نشان داد که بلندترین و کوتاهترین درختان با میانگین 26/2 و 57/1 متر به ترتیب در منطقه کوهرنگ و گزستان مشاهده شدند. دارند. همچنین منطقه صمصامی بر خلاف دیگر مناطق مورد مطالعه دارای درختان چند پایه بود. مقایسه خصوصیات فیزیکی و شیمیایی خاک در مناطق مورد بررسی مشخص کرد که میانگین هدایت الکتریکی، ازت و ماده آلی در مناطق مورد بررسی یکسان بوده و تفاوت معنیداری را نشان ندادند. همچنین اسیدیته خاک در مناطق مورد مطالعه حدود خنثی بود و تفاوت معنیداری را نشان نداد. اما منطقه کوهرنگ و گزستان به صورت مشترک دارای بیشترین مقدار پتاسیم قابل جذب بودند که تفاوت معنیداری با دیگر مناطق مورد مطالعه داشت. در حالیکه کمترین مقدار پتاسیم قابل جذب در منطقه صمصمامی مشاهده شد. در بین خصوصیات فیزیکی خاک، بیشترین و کمترین مقدار سیلت به ترتیب در منطقه گزستان و کوهرنگ مشاهده شد. همچنین کمترین مقدار درصد شن نیز در منطقه گزستان مشاهده شد. آنالیز CCA مشخص کرد که مهمترین عوامل موثر در پراکنش گونه شن در استان چهارمحال و بختیاری به ترتیب شامل ماده آلی، ازت، پتاسیم، هدایت الکتریکی، رس، جهت جغرافیایی و شیب میباشد.
نتیجهگیری: به طور کلی میتوان اینگونه بیان کرد که شن گونهای است که در خاکهای با مواد غذایی و ماده آلی بالا پراکنش دارد. همچنین این گونه اسیدیته خنثی و نزدیک به خنثی را ترجیح میدهد. به طور کلی میتوان این گونه بیان کرد که خصوصیات فیزیک و شیمایی خاک نقش مهمی در پراکنش این گونه دارند و با اطلاع از این خصوصیات میتواند مناطق مستعد جنگلکاری با این گونه را به منظور افزایش غنای جنگلهای زاگرس پیشنهاد داد.
کلیه حقوق این وب سایت متعلق به نشریه تحقیقات اکوسیستمهای جنگلی می باشد.
طراحی و برنامه نویسی : یکتاوب افزار شرق
© 2025 CC BY-NC 4.0 | Journal of Forest Ecosystems Researches
Designed & Developed by : Yektaweb